ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

گل پسر شیطون من

این روزا پسرم خیلی شیطون شده وقتی میگم  ایلیا خاله سیما کو؟ به طرف در نیگاه میکنه یا وقتی تلفن زنگ میزنه به من اجازه  نمیده یک کلمه حرف بزنم همه اش گریه میکنه لوس میشه میخواد گوشی رو بگیرم به گوش اون و اون هم ونگ ونگ میکنه بعد که میگم بگو خاله بیا . میگه بیا (البته به ترکی ) این کلمه رو تکرار میکنه .. بعضی کلمه ها را یاد گرفته مثل بابا . قاقا .. به به .جیز . تیخ .الو .دایی  دردر . قربونش برم . پسرم میخواد حرف بزنه ...
29 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام خوشگلم بلاخره شب 12 به بعد شد وتو خوابیدی ومن تونستم بیام به وبلاگت سر بزنم دلم این روزا خیلی گرفته بود اخه گل پسرم شیطونی کرده بود ودست نازش از ارنج در رفته بود ولی خدا رو شکر بخیر گذشت . نازم اخه دلت میخواد به همه چی دست بزنی موقعیکه میرفتی  سراغ  گلدون که خاکاشو بریزی بیرون بابا با عجله بغلت کردو دست چپت اووف شد من وبابات اونقدر ناراحت شدیم  که نگو. بابا تا صبح نخوابید از غصه پسرش .اخه گلم هر وقت از خواب بیدار میشدی و دستت درد میکردناله میکردی اه که چه شب وحشتناکی بود الهی هیچ وقت ماما ناراحتیتو نبینه .صبح بردیمت پیش فیزیوتراپ الان 3 روزه گذشته ودستت بهتر شده  و الان میتونی دوباره چار دستو پا را...
29 شهريور 1390

اب تنی

سلام ایلیا رو بردم احموم اخه پسرم اب تنی رو خیلی دوست داره هر وقت میخوام ببرمش حموم  نمیدونین چه ذوقی میکنه وانشم پر کردم از شامپو کف بچه م چه مظلومه الهی...همه میگن ایلیا نسبت به بچه های دیگه ارومتره خدا رو شکر تا حالا منم زیاد اذیت نکرده  فداش بشم من ...
28 شهريور 1390

بدون عنوان

  سلام گل پسر من این شبا قشنگ میخوابه فداش شم من . نگو بچم زیادی گرمشه و نمیتونه بخوابه الان اتاق رو خنک میکنیم و ایلیا راحت میخوابه .تخت خودشم اوردیم اتاق خودمون کلا راحت شدیم از شب زنده داری .این روزا اصلا وقت نمیکنم به وبلاگت سر بزنم ناز نازی دانشگاهم ثبت نامش شروع شده و من از الان برا امتحانات استرس دارم .خوشگل ماما اگه این ترم اخرم تموم شه راحت میشم دلم میخواد تو اینده یه مهد کودک داشته اشم اخه من عاشق بچه هام ولی از یه طرفم میخوام درسمو  ادامه بدم تو هم که ماشالله هزار ماشالله بزرگ شدی و کلا بچه ارومی هستی .من این چند ساله یه چیز مهمی که از رشتم یاد گرفتم اینه که به همه چی خوشبین باشم و با دید مثبت بنگرم و همه ...
24 شهريور 1390

شعرهای کودکانه

من كه به اين قشنگي ام با پر و بال رنگي ام يكه خروس جنگي ام قوقولي قو قو         ببين ببين تاج سرم ببين ببين بال و پرم اين قد و بالا را برم قوقولي قو قو         منم خروس خوش صدا هميشه بانگ من به پا ببين مرا ببين مرا قوقولي قو قو         دهم هميشه آب و دان به مرغ و جوجه ها نشان منم خروس مهربان قوقولي قو قو مادر بزرگ مادربزرگ وقتی اومد خسته بود چار قدش و دور سرش بسته بود صدای كفشش كه اومد دویدم دور گُلای دامنش پریدم بوسه زدم روی لُپاش تموم شدن خستگی هاش عروسک قشنگ من عروسک قشنگ من قرمز پ...
21 شهريور 1390

مطالب جالب راجع به تخم پرندگان

 من به پسرم خیلی کم تخم مرغ میدم چون زیاد دوست نداره فقط یه ذره  نیمرو میخوره ولی این مطالب برام خیلی مهمه چون من می خوام پسرم تو اینده قد بلند وقوی باشه . مادر بزرگم میگه اگه تو 2 سال اول زندگی به بچت زیاد برسی تو اینده  بدنش خیلی مقاوم میشه و هیکلش  درشت میشه آهن تخم بلدرچین 7 برابر تخم مرغ است. وقتی صحبت از تخم پرندگان می‌شود همه به یاد تخم‌مرغ می‌افتیم؛ طوری که انگار سایر پرندگان (مثلا بلدرچین، غاز یا بوقلمون) تخمی نمی‌گذارند و اگر هم می‌گذارند، قابل خوردن نیست. در حالی كه هر یك از اینها از منظری ارزش تغذیه‌ای خاص خود را دارند و بنابراین مصرف هر یك از آنها به ا...
12 شهريور 1390

عشق مارمولکی

یک داستان واقعی اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده. شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود. دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد. وقتي ميخ را بررسي کرد متعجب شد؛ اين ميخ ده سال پيش، هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!! چه اتفاقي افتاده؟ در يک قسمت تاريک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مانده!!! چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است. متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد. در اين مدت چکار مي کرده؟ چگونه و چي مي خورده؟ همانطور که به مارمولک نگاه مي...
12 شهريور 1390